خبرگزاری مهر، گروه مجله – فاطمه برزویی: آنها پرنده نبودند. اما چیزی که در قاب دوربین ثبت شده، بدنهاییست که از شدت انفجار به هوا پرتاب شدهاند. کودکان، زنان، مردان؛ ساکنانی که جایی برای رفتن نداشتند و حالا تکههای بدنشان در آسمانِ غزه شناور شده و روحشان به پرواز در آمده است. فیلمبردار، با صدایی آغشته به هقهق، صحنه را دنبال میکند. صدایش، بهاندازهی تصویر، سنگین است.
در یک ویدئوی دیگر، مردی بدنِ بیسر یک کودک را در آغوش دارد. هنوز لباس کودکانهاش تنش است. کسی سعی نمیکند چیزی بگوید. فقط حرکت میکنند، از روی آوارها، از میان خاک و خون. ویدئوی دیگری مسجدی را نشان میدهد. مؤذن شروع به اذان کرده، اما تنها به «اللهاکبر» اول میرسد. ثانیهای بعد، انفجار صدایش را قطع میکند. تصویر تیره میشود و گرد و غبار در هوا شروع به پخش شدن میکند. اذانی نیمهکاره، بدنی بیجان و آوارهایی که جای صدا را میگیرد.
در ویدئویی دیگر، صدای اذان همچنان ادامه دارد؛ اما چیزی در تُن صداست که آن را با همهی اذانهایی که شنیدهایم متفاوت میکند. صدایی لرزان، پنهانشده پشت بغض، خفهشده زیر آوار و غم. انگار نه برای دعوت به نماز، که برای خداحافظی با زندگی است.
ما را دیگر نخواهید دید؛ مگر در بهشت!
تمام این تصاویر، تنها گوشهای از واقعیتیست که این روزها از نوار باریک و درهمشکستهی غزه به صفحات مجازی راه پیدا میکند. ویدیوهایی که نه ویرایش شده، نه پرداختهشده در اتاقهای تدوین؛ ثبت خام و بیرحمانهی لحظاتیاند که برای تجربهکردنشان باید انسان نباشی، یا از انسانیت تهی شده باشی. در دل پستها و پیامهایی که ساکنان غزه از زیر آوار، از درون پناهگاهها، از لابهلای ترکشها میفرستند، یک جمله بارها تکرار میشود: «چیزی تا محو شدن ما باقی نمانده… ما را دیگر نخواهید دید، مگر در بهشت. خداحافظ ای ظالمترین امت تاریخ!»
غزه حالا دیگر فقط میدان جنگ نیست؛ سرزمینیست در محاصره، در حال خفگی. خفگی نه فقط از بمب، که از نبود هرچیزی که بشود با آن زنده ماند. طبق آمار منتشرشده از سوی دیدهبان حقوق بشر و عفو بینالملل، در دورهی کوتاه آتشبس که از ۱۹ ژانویه آغاز شده بود، روزانه حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ کامیون حامل غذا، دارو، سوخت و مصالح وارد غزه میشد. حالا اما، بیشتر از یک ماه است که مسیر عبور این کامیونها کاملاً بسته شده. هیچ چیزی وارد نمیشود، حتی امید. این، طولانیترین وقفه در ارسال کمکهای بشردوستانه از زمان آغاز نسل کشی رژیم صهیونیستی در اکتبر ۲۰۲۳ است.
خبرنگاران محلی میگویند امروز گرسنگی، سرمای هوا و تشنگی، بیشتر از خمپارهها جان میگیرند. نوزادانی که بی شیر ماندهاند، خانوادههایی که شبها زیر پتوهای نازک از سرما میلرزند، کودکانی که دیگر گریه نمیکنند، چون بدنشان انرژی فریاد ندارد. آنچه در غزه میگذرد، فقط یک فاجعهی جنگی نیست؛ فصلیست از مرگ تدریجی یک ملت، با کمترین سر و صدا و در سکوت جهان.
پرندهها به خاک میافتند و انسانها به پرواز در میآیند
از میان ویرانهها، صدای استغاثهای بلند میشود؛ نه از خانهای، نه از کوچهای، بلکه از بلندگوهای مساجدی که دیوارهایشان ترک خورده، سقفهایشان سوراخ شده، و خاک، حالا تنها فرشِ زیر پای نمازگزاران است. صدایی میپیچد: «تمام راهها بسته شدهاند… دیگر کسی از اهل زمین به فریاد ما نمیرسد. تنها پناه باقیمانده، خداست. خدایا، آنها با قدرتی بیپایان ما را خرد میکنند و ما تنها با تکیه بر تو ایستادهایم. ای مسلمانان، صدای ما را میشنوید؟ پس دعا کنید… فقط دعا.»
در این سرزمین، همهچیز کارکردش را عوض کرده. مدرسهها دیگر محلی برای آموزش نیستند؛ حالا آنها در نقش درمانگاههای اضطراری یا محل دفن موقت اجساد ظاهر میشوند. بیمارستانها، بیشتر از آنکه محل درمان باشند، به قبرستانهایی خاموش بدل شدهاند. پرندهها بر خاک میافتند، و انسانها، در سکوت بمباران، به آسمان پرتاب میشوند.
از خانهها چیزی باقی نمانده. آمارها میگویند بیش از ۹۰ درصد واحدهای مسکونی یا نابود شدهاند، یا آنقدر ویران که دیگر نمیتوان به آنها گفت «خانه». آنچه حالا باقی مانده، بلوکهای سیمانیست که تنها نشانیشان، لباسهای نیمهسوختهی کودکانیست که روزی آنجا بازی میکردند. آمار سازمانهای حقوق بشری نشان میدهد که بیش از ۱.۸ میلیون نفر آواره شدهاند؛ مردمی که حالا در چادرهایی زندگی میکنند که از پارچه و پلاستیک درست شدهاند، روی زمینی خیس، سرد، و ناامن.
در اسفندماه، پس از پایان دورهی کوتاه آتشبس، ۱۴۲ هزار نفر دیگر نیز دوباره کوچ داده شدند؛ نه به خانهای دیگر، که به ناکجایی بیسقف و بی دیواری که فقط نامش «پناهگاه» است. و همین امروز، خبرنگار شبکه الجزیره خبر داد «چادرهای آوارگان در محوطهی بیمارستان شهدا الاقصی در «دیرالبلح» در آتش سوختند. همان چادرهایی که آخرین امید یک سقف بودند، حالا تنها خاکسترند.
هر ۴ ساعت کودکی میمیرد!
در غزه، فاصلهی میان تولد و مرگ کوتاه شده؛ گاهی آنقدر کوتاه که به چند روز یا حتی چند ساعت میرسد. طبق اعلام اداره مرکزی آمار فلسطین، در هر چهار ساعت، یک کودک در این منطقه کشته میشود. در تصاویر منتشرشده، پیکر بیجان کودکان در آغوش والدینشان دیده میشود؛ بیحرکت، خاکی، با چشمهایی که گاهی هنوز کامل بسته نشدهاند.
بر اساس گزارش سازمان نجات کودکان ( Save the Children)، از آغاز حملات اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، دستکم ۱۷ هزار کودک در غزه جان خود را از دست دادهاند. این عدد فقط یک آمار نیست؛ پشت آن هزاران خانوادهای هستند که دیگر صدای فرزندشان را نمیشنوند، هزاران اسم کوچک که خاموش شدهاند. در یکی از ویدئوهای منتشرشده، دختربچهای حدوداً چهارساله در مسیر کوچ اجباری میگوید: «از راه رفتن خسته شدم… پاهام هر روز خون میآید. نمیدانم داریم کجا میرویم.»
و این پایان ماجرا نیست. کودکان در غزه فقط کشته نمیشوند، آنها در این جنگ، با بدنهایی تکهتکه، زنده میمانند. جنگ، پاها و دستها را از آنها میگیرد، بینایی و شنوایی را هم همینطور و ذهنهایی در حال شکلگیری را درگیر زخمهایی میکند که تا پایان عمر باقی میماند. بر اساس گزارشهای پزشکی و حقوق بشری، تنها در چند ماه گذشته، بیش از سه هزار کودک در نتیجهی حملات، یکی از اندامهایشان را از دست دادهاند. توانایی راه رفتن، فکر کردن و حتی حرف زدن، برای بسیاری از آنها دیگر مفهومی ندارد.
۱۷ هزار جفت کفش کودکانه؛ ۱۷ هزار کشته
در میان سکوت رسمی دولتها، این مردماند که به خیابانها آمدهاند؛ در کشورهای مختلف، با زبانهای مختلف، اما با یک پیام مشترک: پایان جنگ، پایان نسلکشی. در مقابل ساختمان کنگره آمریکا، ۱۷ هزار و ۴۰۰ جفت کفش کودک چیده شد؛ هر جفت بهنشانهی کودکی که در غزه دیگر زنده نیست.
در ترکیه، هزاران نفر مقابل کنسولگری رژیم صهیونیستی تجمع کردند. در کپنهاگ، دانمارکیها به خیابانها آمدند و خواستار توقف جنایات جنگی شدند. در منچستر، معترضان با پلاکاردهایی خواهان پایان حمایت از حملات به غزه شدند. در پاریس، راهپیمایی حامیان فلسطین به تظاهراتی گسترده علیه راست افراطی و سیاستهای جنگطلبانه تبدیل شد. جمعی از مردم فرانسه با شعارهای آزادیخواهانه، ارزشهای انقلاب خود را در حمایت از مردم غزه بازخوانی کردند.
در مالمو، فعالان سوئدی با شبیهسازی صحنههایی از کشتار، سعی کردند آنچه در غزه میگذرد را به چشم جهانیان بیاورند. در لندن، دهها هزار نفر علیه ادامه محاصره، قطع برق، ممنوعیت ارسال دارو و غذا، و همچنین ارسال سلاح به اسرائیل تظاهرات کردند. در کره جنوبی، معترضان از جنایات جنگی علیه فلسطینیان سخن گفتند. در مراکش، صدها نفر در رباط به خیابانها آمدند و با همراهی دهها حزب، نهاد حقوقی و جنبش دانشجویی، خواستار پایان عادیسازی روابط با اسرائیل و ارسال فوری کمکهای انسانی شدند.
در اردن، موج اعتراض از دانشگاهها برخاست. دانشجویان در دانشگاههای الاردنیه، الزیتونه و الهاشمیه، در حمایت از غزه تجمع برگزار کردند. پلاکاردهایی که در دست داشتند، نه شعارهای سیاسی، که خواستههایی انسانی مانند پایان جنگ و پایان محاصره بود. در تونس هم، مقابل سفارت آمریکا، مردم خشم خود را از حمایتهای مداوم واشنگتن از جنایات صهیونیستی نشان دادند و خواستار اخراج سفیر این کشور شدند.
ما را ببخشید!
غزه فقط یک نقطه روی نقشه نیست؛ جاییست که مرگ، روزانه اتفاق میافتد؛ پر سر و صدا اما جلوی چشم جهانی که یاد گرفته نگاه نکند. اینجا آدمها با صدای بمب از خواب بیدار میشوند، و با صدای اذانی که ناتمام میماند، برای همیشه به خواب میروند. کودکانی که دیگر بازی نمیکنند، مدرسههایی که زنگشان هیچوقت به صدا درنمیآید، و بیمارستانهایی که دیگر نه درمان میکنند، نه پناه میدهند.
آنچه در غزه میگذرد، فقط یک جنگ نیست؛ مجموعهایست از تصویرها، صداها، سکوتها و جملههایی که با هم، روایت فراموشنشدنی یک ملت را ساختهاند؛ ملتی که هر روز، برای زنده ماندن، با مرگ میجنگد. در میانهی این همه ویرانی، «انس الشریف»، خبرنگار اهل غزه، جملهای نوشت که بیشتر از هر آمار و تصویری باقی ماند: «ببخشید که با کشته شدنمان اذیتتان کردیم.»
در زبان عربی، «أزعجناکم» را معمولاً وقتی میگویند که کسی با احترام از جمعی خداحافظی میکند؛ اما این بار، کسی نه از خانه بیرون میرود، نه از مهمانی. آنها از این زندگی میروند.