فریبا پروینیان در گفتوگو با خبرنگار مهر، با اشاره به نقش زن در نظام سرمایهداری اظهار کرد: نظام سرمایهداری براساس نیاز خود به نیروی کار ارزان و فراوان و بر مبنای عامگرایی بازار کار؛ زنان را عملاً وارد نیروی کار یعنی سپهر عمومی ساخت ولی در این سپهر آنان را به نیروی کار درجه دو با منزلت و دستمزد پایین تبدیل کرد و با این شگرد هزینه تولید محصولات و سرمایهداری را کاهش داد.
کارشناس حوزه مطالعات زنان با گرایش حقوق زن در اسلام بیان کرد: هرچند که ادعای نظام سرمایهداری به عامگرایی بازار کار بود؛ بدین معنا که کارگران باید در شرایط برابر در بازار کار، نیروی کار خود را عرضه کنند و کارگرانی که کاری برابر را با کیفیت و کمیت مشابه عرضه میکنند باید در شرایط مساوی دستمزد برابر دریافت دارند و قاعدتاً به این عنوان نباید نابرابری ایجاد شود اما عملاً سرمایهداری به دلیل نیاز به کاهش هزینه نیروی کار و در نتیجه کاهش هزینه تولید و افزایش سود؛ زنان را وارد بازار کار کردند و آنان را به عنوان بخشهایی از نیروی کار به حاشیه راند و آنچه تحت عنوان بازار کار ثانویه نامیده میشد با حضور زنان قوت یافت.
وی ادامه داد: بازار ثانویه از یک سو، میدان و عرضه و تقاضاهای کارهای کم دستمزد در داخل؛ هر یک از بخشهای اقتصادی است که عمدتاً شامل کارهای غیرماهرانه و خدماتی میشود و از سوی دیگر تشکل کارگری برای دفاع از منافع جمعی چنین قشری شکل نگرفت.
این کارشناس و محقق ادامه داد: در طول سدهی نوزدهم؛ یکی از جلوههای اصلی حضور زنان در بازار کار ثانویه در تمرکز آنان در صنعت پوشاک مشهود بود، که از یک سو، کلاً سطح دستمزد در این حوزه چندان زیاد نبود و از سوی دیگر اکثر کارگران شاغل را زنان تشکیل میدادند.
وی اضافه کرد: به عنوان نمونه در سال ۱۸۶۰ چهارپنجم کل زنان شاغل یا در صنایع پوشاک بودند یا خدمات خانگی که به نسبت هم قطاران مرد خود، در شرایط نامساعدتری قرار داشتند زیرا اغلب کارگران غیرماهری بودند که امکان پیشرفت نداشتند.
پروینیان یادآور شد: از دید آنتونی در چنین جوامعی تفاوت بارز میان دستمزد زنان و مردان، نشان میدهد که «جنس به تنهایی مسئله را تعیین میکند.»
وی خاطر نشان کرد: وضعیت خاص زنان در بازار کار و تمرکز آنان در بازار ثانویه سود هنگفتی برای سرمایهداری داشت به عنوان نمونه، در سال ۱۹۵۰ شرکتهای تولیدی از راه کم پول دادن به زنان؛ ۴/۵ میلیارد دلار سود بردند که معادل ۲۳ درصد کل شرکتها بود.
این محقق تصریح کرد: مقایسه وضعیت کارکنان تمام وقت در مشاغل واحد نشان میدهد که زنان تنها سه پنجم مردان دستمزد دریافت میکردند و مقایسه شاخص کل درآمد زنان و کل درآمد مردان نشان میدهد که زنان در پایان دهه ۱۹۶۰؛ ۴/۵۹ درصد مردان دستمزد دریافت کردند.
زنان در غرب به عنوان نیروی کار در منزلت پایینتری باقی ماندند
این کارشناس یادآور شد: زنان به عنوان نیروی کار هم از لحاظ درآمد و هم تسهیلات و امکانات تأمینی در منزلت پایینتری باقی ماندند، علاوه بر تبعیض در دستمزد و تسهیلات؛ در کار با آنان به عنوان ابژههای جنسی برخورد میشد و موارد متعددی ایذای جنسی وجود داشت.
وی عنوان کرد: زنان در بسیاری از موقعیتها با تهدید اخراج یا حداقل عدم بهرهمندی از امتیازات در صورت عدم تمکین به خواستههای کارفرمایان و همکاران ارشد خود روبرو میشدند. لذا جو خصمانه محیط کار، به تبعیض در درآمدها محدود نمیشد بلکه به رفتارهای روزمره از سوءاستفاده از زنان تا بیاحترامی و ایذای جنسی تداوم داشت، به طوریکه این وضعیت شرایط غیرقابل تحملی را برای زنان کارگر فراهم آورده بود؛ تا آنجا که در ۸ مارس ۱۹۰۸؛ کارگران زن کارخانه نساجی کتان در شهر نیویورک دست به اعتصاب زدند.
پروینیان ابراز کرد: در برخورد با این اعتصاب صاحب کارخانه آنان را در محل کار خود محبوس کرد و در همان روز به دلایل ناشناختهای آتش در کارخانه درگرفت و فقط تعداد کمی از کارگران زن محبوس توانستند خود را نجات دهند؛ این زنان با تأسی از اعتصاب زنان کارگر کارخانه پوشاک در شیکاگو در سال ۱۸۵۷؛ دست به این اقدام زدند. آنان نیز با حمله وحشیانه نیروهای پلیس روبرو شدند و چندین نفر جان خود را از دست دادند.
وی با تاکید براینکه هشتم مارس ۱۹۰۸ توسط سازمان ملل در سال ۱۹۷۵ به روز جهانی زنان نامگذاری شد مطرح کرد: همچنین زنان کارگر نساجی در پتروگراد روسیه؛ که در مشاغل غیرحرفهای در نوبتهای ۱۱ یا ۱۲ ساعتی کار میکردند و سپس برای انجام کارهای خانه عازم منزل خود میشدند، دست به اعتصاب زدند، آنها از شبکههای محلی که در بازارها و صفهای نان تشکیل شده بودند، استفاده کردند تا دیگر زنان کارگر و زنان طبقه صنعتگر را نیز وارد میدان کنند.
وی افزود: مردان نیز در این شورش جمعی به دلیل اینکه در طول جنگ، قیمتهای مواد غذایی، بویژه محصولات عمده آرد و نان بالا رفته بود. به آنها ملحق شدند.
وی تاکید کرد: زنان، سربازان قزاقی را که به سوی آنها تیراندازی میکردند، متوقف کردند و قیام آنها به شورشی نظامی بر ضد تزار منجر شد، تقدیر بر آن بود که همین زنان که به زعم فمینیستهای طبقه متوسط؛ «عقب مانده» محسوب میشدند؛ انقلاب روسیه را در قیامی به تاریخ هشتم مارس ۱۹۱۷ (۲۳ فوریه طبق تقویم روسی) مصادف با روز زن، آغاز کنند.
دکترای مطالعات زنان با گرایش حقوق زن در اسلام خاطرنشان کرد: در خلال جنگ جهانی اول در فرانسه نیز، زنان کارگر شاغل در صنایع پوشاک و مهمات، مستأصل از خانهداری و کارگری، خواستار هفتهی کاری کوتاهتر شدند و به آزار جنسی اعتراض کردند یا در سال ۱۹۲۳، در وراکروز، مکزیکو، زنان بر ضد اجارهها شوریدند و خواستار به رسمیت شناختن اتحادیه اجارهنشینها شدند.
وی ادامه داد: اما این اعتصابات گروهی از منظر فمینیستی، بسی دور از عقاید مربوط به حقوق زنان بود. رویکرد جریان زنان فمینیست بر این بود که فناوری و متخصصین حرفهای میبایست خانهداری و مراقبت از کودک را برعهده بگیرند؛ چرا که توجه به خانه، آشپزی و مراقبت از کودکان ذاتاً ستمگرانه است.
وی ادامه داد: زنانی که با این بینش مخالف بودند به سادگی «عقب مانده» به حساب میآمدند. بنابراین زن شاغل غیرحرفهای که نمیخواست خود را عمدتاً و فقط در چارچوب «عرصه عمومی= خارج از خانه» تعریف کند؛ از دایره ملاحظات برابری طلبان خارج میشد.
این کارشناس ابراز کرد: از نظر طرفداران برابری زنان و مردان در قالب حزب ملی زنان؛ لازمه نیل به برابری اقتصادی زنان و مردان را حذف قوانین حمایتی خاص از زنان میدانست. طرفداران برابری بر آن بودند که قوانین تبعیض آمیز حتی به شکل قوانین حمایتی باعث محدود شدن قدرت رقابت زنان با مردان در بازار کار میشود و این به نفع مردان است. هاریت بلارچ به شدت بر آن بود که «حمایتگرایی» به شکل تحدید ساعات کار یا منع کار شبانه به هیچ وجه به نفع زنان نیست و اساساً حمایت نیست. زیرا به استناد همین قوانین «حمایتی» است که توانایی کسب درآمد را برای آنها محدود ساختهاند.
وی در ادامه یادآور شد: در نتیجه زنان باید با تلاش در راه حذف قوانین حمایتی، فرصتهای شغلی خود را افزایش دهند. در مقابل توجه زنان کارگر؛ بیشتر معطوف به تأمین رفاه زنان و کودکان بود. از جمله دستمزد برابر، ساعات کار و کار کودکان؛ اینکه زنان بتوانند از امتیازات خاص در زمان بارداری، زایمان و بچهداری برخوردار شوند.
این کارشناس بیان کرد: ولی این نوع درخواستها درست در مقابل درخواستهای برابری خواهانه فمینیستها قرار میگرفت و موجب میشد تضاد منافع بین زنان طبقه کارگر و زنان طبقه متوسط (فمینیستها) بروز نماید.
وی در پایان گفت: در واقع زنان مبارز در میان کارگران نسبت به جنبش زنانه چندان خوشبین نبودند و با آنان همدلی نمیکردند و معتقد بودند که زنان فمینیست باید «خانم مَنِشی» خود را رها کنند پس نفوذ زنان فمینیست در میان زنان کارگر به تدریج بود بطوری که در قرن بیستم توانستند برخی از رهبران زنان کارگر را به طرفدار خود تبدیل کنند.