از بیمارستان منتقل شده بودم، اما به خاطر بیماران برگشتم | ایران مدلبز

از بیمارستان منتقل شده بودم، اما به خاطر بیماران برگشتم | ایران مدلبز
🔹شعار مجله سلامت و پزشکی ایران مدلبز🔹
⚕️ ایران مدلبز؛ پلی بین دانش پزشکی و زندگی روزمره ⚕️
Thursday, 17 July , 2025
امروز : پنج شنبه, ۲۶ تیر , ۱۴۰۴
سرخط اخبار پزشکی و سلامت ایران و جهان »
شناسه خبر : 42407
خانه » اخبار نظام سلامت تاریخ انتشار : 17 جولای 2025 - 15:32 | 2 بازدید | ارسال توسط :

از بیمارستان منتقل شده بودم، اما به خاطر بیماران برگشتم

در طی دفاع دوازده روز کشور در مقابل حملات ناجوانمردانه و وحشیانه دشمن صهیونیستی، اعضای کادر بهداشت درمان و سلامت ایران و تک‌تک نفرات تیم ملی سلامت بر سر قول و قرار خود با مردم ایران ایستادند و به انجام وظیفه در سنگرهای سلامت پرداختند.احساس مسئولیت، همراهی، همدلی و ایثار اعضای تیم سلامت هزاران قصه […]

از بیمارستان منتقل شده بودم، اما به خاطر بیماران برگشتم

در طی دفاع دوازده روز کشور در مقابل حملات ناجوانمردانه و وحشیانه دشمن صهیونیستی، اعضای کادر بهداشت درمان و سلامت ایران و تک‌تک نفرات تیم ملی سلامت بر سر قول و قرار خود با مردم ایران ایستادند و به انجام وظیفه در سنگرهای سلامت پرداختند.احساس مسئولیت، همراهی، همدلی و ایثار اعضای تیم سلامت هزاران قصه و روایت در خود دارد. دراین‌میان برخی افراد با شجاعت، مدیریت، خلاقیت، نوع دوستی یا همدلی خود داستان‌هایی متفاوت و تاثیرگذار را رقم زدند که باید ماندگار شوند.

مجموعه گفتگوهای «تاریخ شفاهی سلامت در دفاع ملی» تلاشی است برای روایت قطره‌ای از دریای بی‌پایان حماسه‌های خلق شده در طی این دوازده روز توسط اعضای رده‌های مختلف و رسته های شغلی متفاوت در ساختار نظام سلامت ایران

لطفا خودتان را معرفی کنید. مازیار نظری هستم، پرستار شاغل در شهر کرمانشاه.

لطفا از اتفاقات ۱۲ روزه بگویید، در این مدت چه کار ‌کردید و چه تجربه‌ای داشتید؟

من در بیمارستان فارابی شاغل بودم که دو هفته قبل از این اتفاق پایان کار من را دادند. ما نیروهای شرکتی بیمارستان فارابی بودیم و هیات‌رئیسه تصمیم گرفت که شما بروید بیمارستان امام رضا، ما مقاومت کردیم ولی بالاخره پایان کار دادند و با نارضایتی به بیمارستان امام رضا رفتیم. تا این که روز بیست و ششم ناگهان دیدم در سمتی که بیمارستان فارابی آن‌جا قرار دارد چند انفجار خیلی مهیب رخ داد و تمام کرمانشاه لرزید، سه، چهار موشک خورد، به شدت ضربانم بالا رفت و استرس گرفتم چون فکر کردم که سمت منزل ما را زدند بعد استرس گرفتم که سمت بیمارستان است زنگ زدم به یکی از دوستانم که منشی است آقای اللهیاری، گفتم کجا را زدند؟ دیدم گریه می‌کند که بیمارستان را زدند، خیابان‌ها خیلی شلوغ شد، یک ماشین گرفتم و مسیر کوتاهی را رفتم و در ترافیک گیر کردم، گفتم فایده ندارد و آن مسیر تا بیمارستان را دویدم، وقتی رسیدم بیمارستان، خیس عرق بودم. دیدم همه بیماران، بیماران روان، بیماران بخش زنان، بیماران اورژانس همه در حیاط هستند، یکی از بچه‌ها را دیدم و گفتم چه شده؟ گفت پشت بیمارستان را زدند و چهار، پنج تا از بخش‌ها خراب شده. گفتم چه کسی الان داخل است؟ گفت بیماران ICU هنوز داخل هستند، از همان مسیر دویدم و دیدم سقف بخش ICU تخریب شده، همه پنجره‌هایش منفجر شده و وقتی از پنجره پریدم داخل دیدم همه بیماران روی تخت‌های‌شان هستند و خرده ‌شیشه و سقف کاذب ریخته. مدیر بیمارستان چشمش افتاد به من، بغلم کرد و گفت تو از کجا آمدی؟ ما که پایان کار تو را ۱۰ روزه پیش دادیم گفتم شنیدم بیمارستان را زدند آمدم، الان چه کار کنیم؟ همه بیماران اینتوبه و بی‌قرار بودند و همه ضربان‌ها بالا، بعضی از دستگاه‌ها افتاده بود روی زمین، اضطراب در چشمان بیماران موج می‌زد، با مدیر بیمارستان و چند نفر از پزشکان و دو، سه تا از بچه‌ها که به محض انفجار آمده بودند. شیشه‌ها و سقف کاذب که ریخته بود و دستگاه‌ها را از مریض‌ها جدا کردیم و یکی یکی بیماران را به بیمارستان‌های دیگر با آمبولانس‌های فوریت‌ها منتقل کردیم. بیماران بخش اعصاب و روان را هم جدا جدا طبق صلاحدید مسئولین فرستادیم یک بیمارستان دیگر.

آن لحظه به این فکر نمی‌کردید که انفجار دیگری رخ بدهد و خدای ناکرده برای خود شما اتفاقی بیفتد؟

شما شناختی روی من ندارید، چندین سال در بخش روانپزشکی کار کرده‌ام و بی‌اغراق برخی از سخت ترین بیماران روانپزشکی سطح کشور در بخش ما بودند، از اسکیزوفرنی سخت تا دو قطبی‌های غیرقابل کنترل، در شرایطی با این بیماران کار کردم که هم شرایط روحی و روانی این‌چنینی داشتند و هم مبتلا به کرونا بودند، نمی‌گویم فقط من، خیلی از دوستانم از من بهتر بودند، من سال ۱۴۰۱ شدم پرستار نمونه کشوری …خدا می‌داند آن لحظه‌ای که رفتم و بیماران ICU را دیدم هیچ‌چیزی برایم مهم نبود آن‌قدر که این بیماران مظلوم بودند آن لحظه فکر کردم که فکر کن الان پدر یا مادر خودت این‌جا هستند، چه حسی داشتی؟ هیچ‌چیز برای من مهم نبود در آن لحظه، شعار نمی‌دهم چیزی که انجام دادم را دارم توضیح می‌دهم، من آن لحظه فقط گفتم این بیماران بروند بیرون بعد هرچیزی شد مهم نیست مگر زندگی چه ارزشی دارد؟ آدم با عذاب وجدان‌هایش که نمی‌تواند تا ابد زندگی کند ولی خدارا شکر اتفاقی هم نیفتاد برای من یا بچه‌های دیگر.
– اگر نکته‌ای دوست دارید خودتان بگویید بفرمایید. از وزارتخانه انتظار داریم که پشت ما ۱۱ نفر را بگیرد، کاری که می‌تواند برای ما بکند که برای ما خیلی بزرگ است ولی برای وزارتخانه خیلی راحت است اینکه ما ۱۱ نفر نیروی شرکتی که همه پیشینه عالی داریم که من ضعیف‌ترین و کوچک‌ترین آن‌ها هستم این ۱۱ نفر را برگرداند به بیمارستان فارابی، به جایی که تعلق خاطر داریم برویم و خدمت کنیم.
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روابط عمومی ایران مدلبز منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا و خلاف قوانین جمهوری اسلامی باشد منتشر نخواهد شد.
  • لازم به یادآوری است که آی پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی می باشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.