امام علی (ع) می فرماید
۞ هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است. ۞
Thursday, 5 June , 2025
امروز : پنج شنبه, ۱۵ خرداد , ۱۴۰۴
شناسه خبر : 34315
  پرینتخانه » سلامت زنان، زایمان و بارداری تاریخ انتشار : 03 ژوئن 2025 - 13:05 | 11 بازدید | ارسال توسط :

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

در غزه، بیمارستان دیگر پناهگاه نیست؛ سقف‌ها می‌ریزند، نوزادان پیش از آنکه نام بگیرند، جان می‌دهند. مرگ از دیوارها بالا می‌رود و جهان، فقط نگاه می‌کند.

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

خبرگزاری مهر – گروه سلامت: در دل شبی تاریک، صدای ضعیف کودکی از میان آوار، سکوت را می‌شکافد، نوری نیست. نه در آسمان، نه در دل‌ها. فقط صدای ضعیف گریه‌ای که گویی دنیا را صدا می‌زند: «کمکم کنید…»

از آن روز شوم، ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بیش از ۶۰۰ روز گذشته. ۶۰۰ روزی که آسمان غزه دیگر آبی نشد و به رنگ خاکستری ماند و زمینش، بیشتر از هر وقت دیگری، بوی خون گرفت و در این بی‌وقفه ترین کابوس قرن، بیمارستان‌ها میدان اعدام شدند.

آن شب، بیمارستان المعمدانی، که یکی از قدیمی‌ترین مراکز درمانی در قلب غزه بود، با خاک یکسان شد و صدای مهیب انفجار، آسمان را شکافت و مادرانی که نوزادانشان را در آغوش گرفته بودند، پزشکانی که در حال احیای یک کودک بودند، بیمارانی که فقط می‌خواستند زنده بمانند و همه در لحظه‌ای کوتاه، در میان شعله‌ها و آوار دفن شدند.

گزارش‌ها می‌گویند بیش از ۱۰۰۰ نفر کشته شدند و اما واقعیت، فراتر از عدد است اما؛ واقعیت، آن دستی‌ست که از زیر آوار بیرون مانده؛ آن گهواره‌ سوخته؛ آن باند خونی؛
و آن پرستاری که تا لحظه‌ آخر، دست نوزادی را گرفته بود، بی‌آنکه بداند، خودش پیش از او خواهد مُرد.

بیشتر کشته‌شدگان، زن و کودک بودند. نه اسلحه‌ای داشتند، نه سپری، نه حتی پناهگاهی و تنها پناه‌شان، همان بیمارستانی بود که باید خانه‌ امید می‌بود؛ اما آن شب، سقفش فرو ریخت و جان‌های بی‌دفاع را در خود بلعید.

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

اینجا بیمارستان نبود، سنگر نبود، حتی خانه هم نبود. اینجا «پایان» بود. پایان جایی که قرار بود «آغاز» باشد و از آن شب تا امروز، ده‌ها بیمارستان دیگر در غزه به خاک و خون کشیده شده‌اند،؛ اما یادِ المعمدانی، زخمی‌ست که هرگز التیام نمی‌یابد؛ نه برای غزه، نه برای وجدان بیدار بشریت.

اگر برق داشتیم؛ اگر دارو بود؛ اگر بیمارستان بود…

در گوشه‌ای از راهروی بیمارستان الشفاء، نوزادی با بند ناف بسته، بی‌حرکت، در پتوی خون‌آلود پیچیده شده. کنارش، مادری افتاده با چشمان باز. نه فریادی، نه ناله‌ای. فقط سکوتی از آن جنس که مرگ هم از کنارش بی‌صدا می‌گذرد.

پرستاری نشسته بر زمین، سرش را بر دیوار گذاشته، با دستانی خونین، اشک می‌ریزد و می‌گوید: «نوزاد را از شکم مادرش بیرون آوردیم، اما هیچ‌کدام زنده نماندند؛ اگر برق داشتیم؛ اگر دارو بود؛ اگر ما بیمارستان بودیم؛ شاید زنده می‌ماندند.»

و اگر و اگرهایی که در نطفه خفه شدند…

در بخش دیالیز، نوجوانی با لب‌های خشک و چشم‌های گود رفته، آرام زمزمه می‌کند: «مادر گفت فردا دوباره می‌آییم؛ فردا دیگر نیامد.» او دیگر ادرار نمی‌کند و کلیه‌هایش خاموش شده‌اند. اما نه از بیماری، که از محاصره و از جنگی که حتی با درون بدن کودکان هم درافتاده.

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

بوی سوختگی، آخرین نشانه پدر بود

بیرون از بیمارستان، دختری کوچک با عروسک نیم‌سوخته‌ای در دست، آرام روی پله‌ها نشسته. صدایش می‌لرزد می‌گوید: «بابام اینجا بستری بود، دیگه پیدایش نکردم؛ فقط بوی سوختگی مونده؛ حالا چیکار کنم؟»

نفس‌های آخر، حالا صدایی ندارند. فقط خیرگی چشمان بیماران باقی‌ست که سقف را می‌نگرند و با صدایی همان چشم‌ها خاموش می‌شوند و شاید خدا را در آخرین لحظات می‌بینند، شاید مادرشان را، یا شاید هیچ‌کس…

دستگاه‌ها خاموش اند. آمپول‌ها خالی‌اند. تخت‌ها، آرامگاه اند. و این بیمارستان‌ها، حالا دیگر بیمارستان نیستند. مقبره‌اند.

خانه‌هایی برای کسانی که قرار بود نجات یابند، اما به جای بهبودی، به مرگ بدرقه شدند.

در سکوت سنگین و پر از بوی خون و دود، صدای ناله کودکی در گوشه‌ تاریک یکی از اتاق‌های نیمه‌ویران بیمارستان الشفاء، آخرین نشانه از حیات بود. دیوارهای سفید، حالا پر از لکه‌های خون‌اند. دستگاه‌های تنفس قطع شده، برق نیست، دارو نیست، پزشکان خسته‌اند، و بیرون از این ساختمان در محاصره، تانک‌ها گِرد آمده‌اند.

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

امیدی که خاموش شد

بخش مراقبت‌های ویژه، همیشه جایی بود که امید زنده می‌ماند. حتی وقتی همه چیز تمام شده بود، حتی وقتی نفس‌ها به شماره افتاده بود، باز هم دستگاه‌های مانیتور و پمپ‌های اکسیژن، آخرین امیدها را نگه می‌داشتند. اما در غزه، حتی این امید هم با گلوله خاموش شد.

در بیمارستان ناصر در خان‌یونس، کودکانی با نارسایی کلیه که روزانه نیاز به دیالیز داشتند، یکی‌یکی جان دادند. نه به خاطر بیماری‌شان، بلکه به خاطر اینکه ماشین دیالیز خاموش شد. برق نبود. ژنراتورها در حمله قبلی منهدم شده بودند. کمک‌های بین‌المللی به گروگان گرفته شده بود. و دارو، فقط روی کاغذ وجود داشت.

بیماران خاص بیمارستان نیاز به تزریق داروی خاصی دارند که دیگر وجود ندارد و بعضی از آنها سه روز یا بیتشر است که تشنج دارند و هیچ کاری از کسی بر نمی‌آید و دکتر فقط دستنشان را می‌گیرد و می‌گوید: «کاری از ما برنمی‌آید.»

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

در همان بخش، پیرمردی با اکسیژن کمکی در حال مرگ بود و وقتی سربازان اسرائیلی به محوطه بیمارستان وارد شدند، او نگران نبود. همه فکر می‌کردند آن‌ها فقط برای «بازرسی» آمده‌اند. اما نیم ساعت بعد، بخش با خمپاره هدف قرار گرفت، دیگر از آن بیمار و پرستاری که کنارش بود، چیزی نماند و جنازه‌هایی که با خون زمین را رنگین کردند.

در برخی موارد، نیروهای صهیونیستی بیماران بدحال را مجبور به تخلیه کرده‌اند. اما این واژه «تخلیه»، در غزه معنایی ندارد. جابه‌جایی بیماران فلج، نوزادان نارس یا کسانی که به دستگاه وابسته‌اند، بدون آمبولانس، بدون تیم پزشکی، چیزی جز مرگ تدریجی نیست. شاهدان می‌گویند بیمارانی را دیده‌اند که روی ویلچر، زیر باران گلوله، جان داده‌اند.

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

سردخانه‌ای مملو از اجساد بی‌نام

در سردخانه‌ موقت بیمارستان، اجساد بی‌هویت ردیف شده‌اند. بسیاری کودک‌اند. برخی هنوز بند نافشان نبریده و در محوطه‌ی بیمارستان، خانواده‌ها بدون پناه، زیر گلوله باران، پیکر عزیزانشان را در آغوش دارند. مادری با صدایی شکسته، بر پیکر بی‌جان پسر پنج ساله‌اش لالایی می‌خواند.

سازمان‌های بین‌المللی، بارها هشدار داده‌اند که بیمارستان‌ها طبق قوانین بین‌المللی بشردوستانه، «مناطق امن» به شمار می‌آیند. اما آنچه امروز در غزه جریان دارد، نقض آشکار کنوانسیون ژنو است. رژیم صهیونیستی، به بهانه وجود مبارزان فلسطینی، زیرساخت‌های درمانی را هدف قرار داده و هیچ مجالی برای نفس کشیدن نگذاشته.

یکی از پرستاران جوان که حاضر نشد نامش فاش شود، در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: «بچه‌ها را در آغوش می‌گیریم، چون می‌دانیم شاید آخرین نفسشان باشد. دلمان برای همه‌شان می‌سوزد. اما نمی‌دانیم نوبت خودمان کی می‌رسد.»

در حالی که جهان مشغول تماشای بی‌پایان مذاکرات و تحلیل‌های دیپلماتیک است، در این سوی دیوار، مردم یک شهر، در امن‌ترین مکان‌هایی که باید پناهگاه باشند، قربانی می‌شوند. بیمارستان‌ها اکنون بدل به گورهای دسته‌جمعی شده‌اند.

سکوت جامعه جهانی، تنها بوی خون را ماندگارتر می‌کند

ما شاهد مرگ اخلاق پزشکی هستیم؛ نه فقط جان بیماران، بلکه شرافت جهانی که بیمارستان را مقدس می‌دانست، زیر پا له می‌شود.

در همین حال، رسانه‌های جهانی گاه‌به‌گاه خبرهایی پراکنده منتشر می‌کنند، اما کمتر کسی روایت مادرانی را می‌شنود که فرزندانشان در بخش انکولوژی بدون شیمی‌درمانی جان می‌دهند، یا کودکانی که در بخش سوختگی، بدون داروی بی‌حسی، جان می‌سپارند.

غزه، همین بیمارستان‌ها به خطوط مقدم مرگ تبدیل شده‌اند.

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

الشِفاء؛ قلبی که تیر خورد

بیمارستان الشفاء، بزرگ‌ترین مرکز درمانی غزه، دیگر به سختی شبیه یک بیمارستان است. دیوارهایش سوراخ شده‌اند، بخش اورژانس در چند نوبت بمباران شده، و ژنراتور اصلی‌اش در اثر حمله هوایی از کار افتاده. در روزهای ابتدایی حمله، صدها مجروح را در یک شب به اینجا آوردند؛ اما نه تختی باقی مانده بود و نه دارویی. اتاق انتظار تبدیل به بخش مراقبت‌های ویژه شد و راهروها پر از زخم‌خورده‌هایی شد که با بانداژهای موقت، در انتظار نوبت، جان می‌دادند.

در حیاط بیمارستان، چادرهای سفیدِ ساده برپا شده‌اند. این‌ها نه چادر امداد که چادر دفن هستند. پیکرها، بدون شناسایی، در پارچه پیچیده می‌شوند. روی هر کدام فقط یک شماره نوشته شده. پزشکی قانونی دیگر توان ثبت هویت ندارد.

بیمارستان اندونزی؛ محاصره، گلوله، سکوت

در شمال غزه، بیمارستان اندونزی که با کمک‌های بشردوستانه جنوب‌شرق آسیا ساخته شده بود، روزها در محاصره تانک‌ها بود. هیچ‌کس نمی‌توانست وارد یا خارج شود. تیم پزشکی با نان خشک و آب محدود، سعی داشتند زنده‌ها را از مرده‌ها جدا کنند. وقتی در نهایت حمله آغاز شد، گزارش‌ها حاکی از این بود که حتی آمبولانس‌ها نیز هدف گرفته شدند.

یکی از پرستاران آن بیمارستان در پیام صوتی کوتاهی که در آخرین لحظات محاصره فرستاده، می‌گوید: «ما به بیماران گفته‌ایم دست هم را بگیرند… شاید وقتی همه چیز فروریخت، تنها چیزی که برایشان بماند، همین لمس آخر باشد.»

اینجا تخت‌های بیمارستان تابوت می‌شوند

بیمارستان ناصر؛ خاموشی در برابر مرگ

در بیمارستان ناصر، گروهی از نوزادان در دستگاه‌های انکوباتور نگهداری می‌شدند و وقتی برق قطع شد و سوخت ژنراتور به پایان رسید، پزشکان فقط یک گزینه داشتند؛ بیرون آوردن نوزادان از دستگاه و تلاش دستی برای زنده نگه داشتنشان با دستمال مرطوب، آب‌پاش، و دعا. اما بدن‌های کوچک و نیمه‌بالغ، تاب نیاوردند. خانواده‌ها پیکرهایی تحویل گرفتند که حتی نامی نداشتند.

بیمارستان‌ها بهانه‌اند؟

رژیم صهیونیستی بارها ادعا کرده است که بیمارستان‌ها محل فعالیت نیروهای مقاومت هستند. اما سوال اصلی اینجاست؛ اگر هم چنین باشد، آیا آن نوزاد که جان می‌داد، هم مبارز بود؟ آیا زنی که در حین زایمان، زیر آوار اتاق عمل مدفون شد، هم تهدیدی نظامی بود؟ آیا بیمار فلج مغزی که نیاز به دستگاه تنفس داشت، موشک هدایت می‌کرد؟

پاسخ روشن است، اما جهان با سکوتش، آری گفته است.

خط پایان اخلاق پزشکی

امروز، دیگر پزشکان غزه نه سوگندنامه بقراط می‌خوانند، نه به پروتکل‌های پزشکی وفادارند؛ بلکه آن‌ها به یک چیز وفادار مانده‌اند؛ «انسانیت در دل ویرانی.»

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.