به گزارش خبرنگار مهر، نوزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» در حالی به ایستگاه پایانی میرسد که پرسشها در خصوص جایگاه فیلم مستند در ایران امروز و رسالت آن همچنان باقی است.
سینمای مستند در بنیادیترین تعریف خود، آینهای است که قرار است بیواسطه در برابر جامعه قرار گیرد. آینهای که گاه شفاف و گاه غبارآلود، اما همواره با ادعای بازتاب آنچه «هست» به میدان میآید. رسالت سینمای مستند، اطلاعرسانی، آگاهیبخشی و ثبت بصری تاریخ است و اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، بدنه هنرمندان مستندساز این رسالت را در درصد بالایی به درستی انجام میدهند. ذات مستندسازی، مواجهه بیپرده و مستقیم با اجتماع و انسانهاست. نه تنها در ایران، بلکه در تمامی کشورهای توسعهیافته و پیشرو، مستندسازان نقشی کلیدی در ساختار فرهنگی جامعه ایفا میکنند. زیرا آنان هستند که تصویر واقعی و دقیقتری از لایههای پنهان و پیدای زیست جمعی ارائه میدهند و تاریخ جامعه را نه با جوهر قلم، بلکه با نور و صدا برای آیندگان ثبت میکنند.
محمد حمیدی مقدم، دبیر جشنواره سینما حقیقت و رئیس مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، در نشست خبری جشنواره بیان کرد: «ما فیلم سیاسی و نگاه سیاسی نداشتیم و اتفاقاً این مسأله را نقد میکنم؛ زیرا بدنه سینمای مستند کمی از پرسشگری دور شده است. امسال با فیلم پرچالشی مواجه نبودیم که نتوانیم آن را نمایش دهیم و فیلمها کمی محافظهکارانه از کنار مسائل گذشته بودند.»
این جمله، زنگ خطری جدی است. سینمای مستند در ایران نتوانسته است سهم زیادی در بازتاب جریانات اجتماعی و فرهنگی جامعه داشته باشد و ترجیح داده به سوژههای خاص، کمتر دیده شده و بیخطر بپردازد.
رائد فریدزاده، رئیس سازمان سینمایی، نیز در پاسخ به پرسش خبرنگاران در این باره گفته است: «مسلماً ضروری است شرایطی فراهم شود که مستندسازان بتوانند پرسشهای جدی خود را مطرح کنند. نباید از طرح پرسش هراس داشت، چراکه تا زمانی که پرسشهای اساسی شکل نگیرد، امکان گفتگو و جستجوی پاسخ نیز فراهم نخواهد شد. ایجاد این فضا، به اطمینان خاطر دوطرفه و رشد سینمای مستند منجر خواهد شد.»
اما پارادوکس ماجرا در اینجاست. با وجود آنکه فیلمسازان تلاش میکنند نسبت به مسائل و موضوعات اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی بیتفاوت نباشند و بنا به ضرورت حرفهشان نگاهی کنجکاوتر به پیرامون خود دارند، این آثار یا به تولید منتهی نمیشوند یا پس از تولید دیده نمیشوند. اینکه فیلمها دیده نمیشود تقصیر هنرمند نیست؛ بلکه این مسئولان و مدیران فرهنگی هستند که باید با تغییر نگرش، به این فیلمها توجه کرده و زمینه نمایش آنها را در سطح جامعه جهت آگاهیبخشی عمومی فراهم کنند.
سینمای مستند کارش را میکند، اما چرخه توزیع و نمایش و البته محافظهکاریهای مدیریتی، آن را در گلوگاه متوقف کرده است. اهمیت سینمای مستند همان ماهیت واقعگرایانه آن و رسالتش بر گزارش، توصیف، تصویر کردن واقعیت، سندیت، پایبندی به راستگویی و دقت است؛ عناصری که اگر از مستند گرفته شوند، چیزی جز یک پوسته خالی باقی نمیماند.
واقعیت موجود یا حقیقت موعود؟
برای درک عمیقتر چرایی دور شدن سینمای مستند ایران از رسالت اصلیاش، باید به ریشهشناسی واژگانی بازگردیم که شاید ناخودآگاه، مسیر را منحرف کردهاند: «واقعیت» و «حقیقت».
کلمه «حق» و «حقیقت» در معانی مختلفی استعمال شدهاند؛ یکی از معانی آن «چیزی که باید باشد» است. در مقابل، «واقعیت» را چیزی که «هست» معنی کردهاند. در زندگی روزمره ممکن است این دو واژه به جای هم مورد استفاده قرار بگیرند، اما زمانی که به ریشه این دو کلمه مراجعه میکنیم، به جواب دیگری میرسیم.
واقعیت (Fact) از ریشه «وقع» به معنای چیزی است که اتفاق افتاده است؛ امری عینی، ملموس و غیرقابل انکار. واقعیت آن چیزی است که وجود دارد و بر اساس تحقیقات تجربی و اقدامات قابل اندازهگیری اثبات میشود. واقعیتها فراتر از نظریات هستند؛ آنها به وسیله محاسبه و تجربه اثبات شدهاند یا قطعاً در گذشته رخ دادهاند. مثلاً عدد ۳ یک عدد اول است؛ این یک واقعیت است. واقعیت چیزی نیست که شما به آن باور داشته باشید یا نه، بلکه چیزی است که وجود دارد، قابل مشاهده است و احساس میشود. اگر امروز تمامی کتب و مستندات علمی را در رابطه با واقعیات از بین ببریم، آنها سالها بعد دوباره بازمیگردند، زیرا واقعیتها تغییری نمیکنند.
در مقابل، حقیقت (Truth) از ریشه کلمه عربی حق، به معنای راست و درست است. حقیقت، امری باورکردنی است و با نظام ارزشی و ایمانی ما گره خورده است. حقیقت گاهی به معنای «آنچه شایسته است باشد» تعبیر میشود. در این چارچوب، برخی از امور هم حق است و هم واقعیت؛ یعنی هم «باید باشد» و هم «رخ داده است». اما در بسیاری از موارد اجتماعی، شکاف عمیقی بین واقعیت یعنی آنچه هست و حقیقت وجود دارد.
جشنوارهای که باید ویترین بی سانسور واقعیات جامعه باشد، نام «سینما حقیقت» را بر خود دارد. این در حالی است که این «سینمای داستانی» است که باید روایتگر حقیقت و آرمانها باشد، اما رسالت سینمای مستند، روایت بیتعارف و دقیق «واقعیت» است
مشکل راهبردی سینمای مستند ایران شاید از همین نامگذاریها آغاز میشود. جشنوارهای که باید ویترین بی سانسور واقعیات جامعه باشد، نام «سینما حقیقت» را بر خود دارد. این در حالی است که این «سینمای داستانی» است که باید روایتگر حقیقت و آرمانها باشد، اما رسالت سینمای مستند، روایت بیتعارف و دقیق «واقعیت» است. عنوان «سینما حقیقت»، خواسته یا ناخواسته، عرصه سینمای مستند ایران را از طرح پرسشهای مهم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دور کرده و آن را به مرور به سمت مفاهیم غیر صریح و شفاف در برخورد با مشکلات سوق داده است. برای درک واقعیت باید زمینه مربوط نیز در نظر گرفته شود؛ اگر واقعیت را خارج از زمینه مربوطه تفسیر کنیم، به روایتی متفاوت تبدیل میشود.
غیبت پرسشگری
امروز وقتی به ویترین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینماحقیقت» که هر ساله برگزار میشود، نگاه میکنیم، جای خالی بسیاری از موضوعات حس میشود. اصول و اهداف این جشنواره شامل بازنمایی تاریخ و فرهنگ جامعه ایرانی-اسلامی، صیانت از هویت ملی، تقویت سینمای مستند خلاق، بیان نسبت سینمای مستند و توسعه پایدار و توجه به اقتصاد سینماست. اما سوال اساسی اینجاست: آیا بدون تصویر کردن چالشهای واقعی توسعه، میتوان از «توسعه پایدار» سخن گفت؟
این در حالی است که جامعه ایران امروزه با انبوهی از ابرچالشها دستوپنج نرم میکند؛ چالشهایی که هر کدام به تنهایی میتوانند دستمایه دهها مستند تکاندهنده باشند اما دوربینها یا خاموشاند یا به سمت دیگری میچرخند. بیایید به لیست بلندبالای واقعیتهایی نگاه کنیم که در انتظار ثبت و واکاوی توسط مستندسازان هستند، اما «محافظهکاری» و «موانع» آنها را به حاشیه رانده است. این لیست، فهرستی از دردهای مشترک است که مستند باید آنها را فریاد میزد:
نخستین و شاید مهیبترین واقعیت، بحران تأمین آب و به تبع آن پیامدهای بحران آب است. ایران در حال خشک شدن است و نزاعهای آب بر سر انتقال آب در داخل ایران و با کشورهای همسایه به واقعیتی امنیتی و زیستی بدل شده است. در کنار آن، ناکارآمدی مدیریت بازیافت و مسائل ناشی از انبوه زبالهها، تخریب تنوع زیستی، مسائل جنگلها و گونههای زیستی جانوری، تخریب منابع خاک و بیتوجهی به پایداری زیستمحیطی چهره طبیعت ایران را دگرگون کرده است. آیا سینمای ما توانسته ابعاد هولناک بحران آلودگی هوا و مشکلات سلامت ناشی از آلودگیهای گوناگون را آنگونه که هست به تصویر بکشد؟
در لایه اجتماعی، واقعیتها قابل اعتناترند. بیکاری، مسئله امید یا ناامیدی و کاهش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی، بخشهایی از جامعه را به سمت بیتفاوتی اجتماعی و سقوط اخلاق عمومی سوق داده است. مستندساز ما کجاست تا قطبیشدگی جامعه و بحران کنش جمعی در حوزه محیطزیست را تحلیل کند؟ موضوعاتی چون حاشیهنشینی شهری، ضرورت نوسازی شهری و تمرکزگرایی در تهران که عدالت فضایی را بلعیدهاند، چقدر روی پرده نقرهای نمود داشتهاند؟
حوزه سلامت و بهداشت روان، اقیانوسی از سوژههای مغفول است. مسائل سلامت روان، امنیت روانی و اجتماعی، تغییر الگوی بیماری و شیوع بیماریهای مزمن و مشکلات سلامت ناشی از سبک زندگی جدید در حال تغییر چهره جامعه هستند. چالشهای نظام سلامت، چالشهای مراجعان سلامت و بیماران و مسائل دارو، جان شهروندان را هدف گرفتهاند و تغییر ترجیحات مردم در حوزه سلامت نیازمند واکاوی است. در عرصه آموزش و علم، مسائل معلمان، مسائل دانشآموزان و چالشهای رابطه علمی ایران با جهان هر کدام میتواند سوژه چندین مستند باشد.
و اما چالشهای جمعیتی و نسلی؛ حرکت به سمت پیری جمعیت و بحران صندوقهای بازنشستگی. در سوی دیگر، مسائل نسلی، مسائل ازدواج، تغییر الگوی خانواده، مناقشات حقوق زنان و گسترش ریسکپذیری جنسی ساختارهای سنتی را به چالش کشیدهاند. همچنین موضوعات حساسی چون چالشهای قومی، حقوق اساسی و شهروندی، سو مصرف مواد و کارکردهای اجتماعی فضای مجازی نیازمند نگاهی بیواسطه و شجاعانهاند. آیا سینمای مستند توانسته به چالشهای توسعه گردشگری یا پیامدهای تغییرات اقلیمی برای ایران و آلودگیهای آب بپردازد؟ لیست واقعیتها بیپایان است، اما صبر و حوصله سینمای محافظهکار ما محدود.
مسئولیت بازگشت به واقعیت
این حجم از مسائل حلنشده و تصویرنشده نشان میدهد که تنها خبر از آنچه واقع شده است کافی نیست؛ بلکه تحلیل و ریشهیابی لازم است. سخنان مدیران سینمایی در خصوص ناخوشایند بودن محافظه کاری امیدبخش است اما باید در عمل دید آیا «سینما حقیقت» اجازه میدهد «سینمای واقعیت» متولد شود؟ وظیفه مسئولان سینمایی وزارت ارشاد و به ویژه مرکز گسترش سینمای مستند و دبیرخانه جشنواره سینما حقیقت است که موانع ذهنی و عملی مستندسازان و موانع ساختاری در مقابل آنان را برطرف کنند. آنها باید بدانند که نمایش یک فیلم مستند تلخ درباره «بحران آب» یا «بی تفاوتی اجتماعی» روشن کردن چراغی است برای یافتن راه خروج.
اگر سینمای مستند ایران میخواهد از انفعال خارج شود و دوباره نقش پیشروی خود را بازیابد، باید از نام پرطمطراق «حقیقت» عبور کند و به زمین سفت و سخت «واقعیت» بازگردد. جامعهای که مسائل و چالشهای متنوعی در حوزههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد، نیازمند سینمایی است که جسارت دیدن و نشان دادن چالشهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را داشته باشد و الا «توسعه پایدار» تنها یک رؤیای شیرین اما دستنیافتنی باقی خواهد ماند.

