افزونه جلالی را نصب کنید.
- آمار مرگ و میر با «قرص برنج» در کشور
- عواقب مرگبار تاخیر در درمان سکته قلبی
- برخورد دو قایق در اسکله کندالو جزیره قشم
- صمیمیان: صدور دستورالعمل ۱۵۷ بندی برای ساماندهی دستفروشان سمنان
- آغاز رسمی تجارت خارجی در اروندکنار؛ نخستین محموله ترانزیت ارسال شد
- فوری/ همدان آماده باش شد
- رپ بازها این خبر را از دست ندهند/ محمدرضا شایع بالاخره مجوز کنسرت گرفت
- گلستان باید به برند ملی غذای سالم تبدیل شود
- ظفرقندی عازم عربستان میشود
- اعضای کمیسیون قیمتگذاری تجهیزات و ملزومات پزشکی منصوب شدند
- حضور وزیر بهداشت در هشتمین نمایشگاه جهانی سلامت عربستان سعودی
- راهاندازی پویش مردمی برای تکمیل خوابگاههای دانشجویی/ اختصاص ۴ همت برای تغذیه و افزایش بودجه فرهنگی دانشگاهها
- بازگشت قریبالوقوع سیدجلال به جمع سرخپوشان
- نرخ خودکشی رزیدنتها در ایران ۱۵ برابر میانگین جهانی | عضو کمیسیون بهداشت: پزشکیان رأسا ورود کند یا شاهد مهاجرت گسترده پزشکان جوان باشیم
- دکتر ظفرقندی: پرستاران؛ نماد صبوری، مهربانی و حرفهایگری هستند
- رحیمی:۱۲ هزار بیمار خاص و صعبالعلاج در ایلام شناسایی شد
- رئیسی: تب دنگی «ماهیتی اجتماعی» دارد
- چه زمانی واکسن آنفلوانزا بزنیم؟
مادر شهید نرجس خانعلیزاده از دخترش میگوید
سلام عرض میکنم خدمت همه عزیزان و فعالان عرصه درمان مردم ایران؛ همه شما برایم عزیز هستید و انشاءالله سلامت باشید.
من آسیه حاجیزاده هستم، مادر اولین پرستار شهید دوران همهگیری کرونا، نرجس خانعلیزاده. نرجس در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۴ در رامسر به دنیا آمد، اما ما عمدتاً ساکن تهران بودیم. پدر نرجس نظامی است و در نیروی انتظامی خدمت کرده و بازنشسته شده است. خودم خانهدار هستم.
نرجس در سال ۱۳۹۲ در دانشگاه تنکابن رشته پرستاری قبول شد و پس از دریافت مدرک، در بیمارستان امام خمینی تهران در بخش اورژانس مشغول به کار شد. دوران طرحش را دو سال در همین بیمارستان گذراند؛ طرحش مهر ۱۳۹۶ شروع و مهر ۱۳۹۸ به پایان رسید.
پس از اتمام طرح، ما بعد از ۲۵ سال زندگی در تهران و شهرهای دیگر به گیلان بازگشتیم. به دلیل شغل همسرم، در شهرهایی مثل اردبیل و اراک نیز زندگی کرده بودیم. شهریور ۱۳۹۸ به طور رسمی در گیلان سکونت یافتیم.
نرجس دو تا سه هفته بعد از آمدن ما، در تهران ماند تا طرحش را کامل کند. فکر کنم در ۱۶ مهر آخرین شیفتش را داد و نامه اتمام طرح را دریافت کرد و پس از آن، ما خانه تهران را خالی کرده و به گیلان آمدیم.
چند روزی که در خانه کمککار من بود و در کارهای خانه و تمیز کردن مشغول شد، گفت که میخواهد برای کار برود. او پرسوجو کرده بود و متوجه شده بود که بیمارستان پارس رشت نیرو میخواهد. سپس با ماشین به بیمارستان میلاد لاهیجان رفت و پذیرش شد. با توجه به تجربهاش در اورژانس بیمارستان امام خمینی و روابط عمومی بالایش، خیلی سریع جذب شدند.
نرجس از ۲۰ مهر ۱۳۹۸ شروع به کار کرد و تا ششم اسفند ۱۳۹۸، یعنی حدود چهار ماه بعد، به دلیل ابتلا به کرونا به رحمت خدا رفت و این دنیا را ترک کرد.
از خصوصیات اخلاقی او میتوانم بگویم که دختر بسیار مهربانی بود، روابط عمومی بالایی داشت و صبر زیادی داشت؛ شغلی که او انتخاب کرده بود، نیازمند صبر بود و نرجس در این زمینه کم نداشت. در عین حال بسیار باوقار، مظلوم و توانمند در گرفتن حقش بود. نسبت به پدر و مادر احترام زیادی میگذاشت، خصوصاً به پدرش. با من رفیق بود و برادرش را واقعاً دوست داشت؛ به نوعی که حس میکردم نه تنها خواهر، بلکه دوست و همراهی واقعی برای او بود.
مثلاً وقتی محمد کوچک بود و به کوچه میرفت، اگر بچههای بزرگتر با او دعوا میکردند و زورش به آنها نمیرسید، میگفت: «الان میروم خواهرم را میآورم.» او با حضور نرجس، حقش را از دیگران میگرفت.
در عین حال، بسیار مهربان بود و به بچههای کار کمک میکرد. معمولاً خوراکی به آنها میداد، به دختربچهها گلسر هدیه میداد و به پسر بچهها اسباببازی کوچک، مثل ماشینهای کوچک میداد. همیشه در ماشینش چیزهایی برای هدیه دادن به دیگران داشت. وقتی به خانه کسی میرفتیم و آن خانه بچه داشت، نرجس حتماً دست پر میرفت. حتی به ما هم کاری نداشت و هرچقدر دستمان پر بود، او از سوغات یا هدیه خودش چیزی جدا میکرد و به اسم خودش به بچههای آن خانه میداد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روابط عمومی ایران مدلبز منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا و خلاف قوانین جمهوری اسلامی باشد منتشر نخواهد شد.
- لازم به یادآوری است که آی پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی می باشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.