مادر شهید نرجس خانعلی‌زاده از دخترش می‌گوید | ایران مدلبز

مادر شهید نرجس خانعلی‌زاده از دخترش می‌گوید | ایران مدلبز
🔹شعار مجله سلامت و پزشکی ایران مدلبز🔹
⚕️ ایران مدلبز؛ پلی بین دانش پزشکی و زندگی روزمره ⚕️
Sunday, 26 October , 2025
افزونه جلالی را نصب کنید.
سرخط اخبار پزشکی و سلامت ایران و جهان »
شناسه خبر : 63280
خانه » اخبار نظام سلامت تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۳۲ | 6 بازدید | ارسال توسط :

مادر شهید نرجس خانعلی‌زاده از دخترش می‌گوید

سلام عرض می‌کنم خدمت همه عزیزان و فعالان عرصه درمان مردم ایران؛ همه شما برایم عزیز هستید و ان‌شاءالله سلامت باشید.

مادر شهید نرجس خانعلی‌زاده از دخترش می‌گوید

من آسیه حاجی‌زاده هستم، مادر اولین پرستار شهید دوران همه‌گیری کرونا، نرجس خانعلی‌زاده. نرجس در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۴ در رامسر به دنیا آمد، اما ما عمدتاً ساکن تهران بودیم. پدر نرجس نظامی است و در نیروی انتظامی خدمت کرده و بازنشسته شده است. خودم خانه‌دار هستم.

نرجس در سال ۱۳۹۲ در دانشگاه تنکابن رشته پرستاری قبول شد و پس از دریافت مدرک، در بیمارستان امام خمینی تهران در بخش اورژانس مشغول به کار شد. دوران طرحش را دو سال در همین بیمارستان گذراند؛ طرحش مهر ۱۳۹۶ شروع و مهر ۱۳۹۸ به پایان رسید.

پس از اتمام طرح، ما بعد از ۲۵ سال زندگی در تهران و شهرهای دیگر به گیلان بازگشتیم. به دلیل شغل همسرم، در شهرهایی مثل اردبیل و اراک نیز زندگی کرده بودیم. شهریور ۱۳۹۸ به طور رسمی در گیلان سکونت یافتیم.

نرجس دو تا سه هفته بعد از آمدن ما، در تهران ماند تا طرحش را کامل کند. فکر کنم در ۱۶ مهر آخرین شیفتش را داد و نامه اتمام طرح را دریافت کرد و پس از آن، ما خانه تهران را خالی کرده و به گیلان آمدیم.

چند روزی که در خانه کمک‌کار من بود و در کارهای خانه و تمیز کردن مشغول شد، گفت که می‌خواهد برای کار برود. او پرس‌وجو کرده بود و متوجه شده بود که بیمارستان پارس رشت نیرو می‌خواهد. سپس با ماشین به بیمارستان میلاد لاهیجان رفت و پذیرش شد. با توجه به تجربه‌اش در اورژانس بیمارستان امام خمینی و روابط عمومی بالایش، خیلی سریع جذب شدند.

نرجس از ۲۰ مهر ۱۳۹۸ شروع به کار کرد و تا ششم اسفند ۱۳۹۸، یعنی حدود چهار ماه بعد، به دلیل ابتلا به کرونا به رحمت خدا رفت و این دنیا را ترک کرد.

از خصوصیات اخلاقی او می‌توانم بگویم که دختر بسیار مهربانی بود، روابط عمومی بالایی داشت و صبر زیادی داشت؛ شغلی که او انتخاب کرده بود، نیازمند صبر بود و نرجس در این زمینه کم نداشت. در عین حال بسیار باوقار، مظلوم و توانمند در گرفتن حقش بود. نسبت به پدر و مادر احترام زیادی می‌گذاشت، خصوصاً به پدرش. با من رفیق بود و برادرش را واقعاً دوست داشت؛ به نوعی که حس می‌کردم نه تنها خواهر، بلکه دوست و همراهی واقعی برای او بود.

مثلاً وقتی محمد کوچک بود و به کوچه می‌رفت، اگر بچه‌های بزرگ‌تر با او دعوا می‌کردند و زورش به آن‌ها نمی‌رسید، می‌گفت: «الان می‌روم خواهرم را می‌آورم.» او با حضور نرجس، حقش را از دیگران می‌گرفت.

در عین حال، بسیار مهربان بود و به بچه‌های کار کمک می‌کرد. معمولاً خوراکی به آن‌ها می‌داد، به دختربچه‌ها گل‌سر هدیه می‌داد و به پسر بچه‌ها اسباب‌بازی کوچک، مثل ماشین‌های کوچک می‌داد. همیشه در ماشینش چیزهایی برای هدیه دادن به دیگران داشت. وقتی به خانه کسی می‌رفتیم و آن خانه بچه داشت، نرجس حتماً دست پر می‌رفت. حتی به ما هم کاری نداشت و هرچقدر دستمان پر بود، او از سوغات یا هدیه خودش چیزی جدا می‌کرد و به اسم خودش به بچه‌های آن خانه می‌داد.

✅ آیا این خبر پزشکی و سلامت برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: 0 میانگین: 0]
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روابط عمومی ایران مدلبز منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا و خلاف قوانین جمهوری اسلامی باشد منتشر نخواهد شد.
  • لازم به یادآوری است که آی پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی می باشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.