امروز : دوشنبه, ۲۷ مرداد , ۱۴۰۴
- نود و ششمین جلسه شورای عالی برنامهریزی علوم پزشکی برگزار شد/ بررسی و تصویب برنامه های آموزشی جدید
- استاندار بوشهر: خاطرات آزادگان گردآوری شود
- آتشسوزی گسترده در انبار روغن خودرو جنوب تهران
- پاسخ استاندار به نگرانی اهالی تنگ سرخ؛ تملک همه اراضی اطراف سد
- نیروی انتظامی در جنگ ۱۲ روزه احساس امنیت مردم را ارتقا داد
- بررسی مشکلات ۱۱ واحد تولیدی گلستان در کارگروه تسهیل و رفع موانع تولید
- حضور ۳۸۸ هزار نفر از مردم سرزمین آفتاب در مسیر عاشقی
- پورجمشیدیان: حدود ۴ میلیون نفر در راهپیمایی اربعین حضور داشتند
- نانوذراتی که قلب را پس از سکته ترمیم میکنند
- انبار هزار میلیاردی پمپ آب در غرب تهران کشف شد
- افزایش دمای هوا طی ۲ روز آینده / هواشناسی هشدار داد
- تابستانِ واقعی به پایتخت میآید!/ اعلام هشدار زرد هواشناسی
- سلفی مرگبار یک نوجوان در جاده چالوس + عکس
- یک دانشآموز در مهرماه ۱۴۰۴ برای خانواده چقدر هزینه دارد؟
- رویت پلنگ ایرانی در منطقه حفاظتشده پرور + عکس
- انهدام باند توزیع مرغهای تلفشده در بابل
- آتش سوزی در محوطه مرکز سلامت خسروشاه
- شکست منچستر یونایتد مقابل آرسنال
شهید هومن غیاثوند به روایت مادر؛ از خدمت در مرز تا جانفشانی در راه وطن
لطفاً خودتان را معرفی کنید؟ من خانم ظهیری، مادر هومن غیاثوند هستم. پسرم بهیار نیروی انتظامی بود. جمعهای که در واقع روز اول جنگ بود، برای سرکشی به خانواده و شرکت در مراسم ختم یکی از بستگان همسرش به ملایر آمده بود. همان ساعتهای اول شروع جنگ، صبح زود، فرماندهاش تماس گرفت و گفت برگرد. […]
لطفاً خودتان را معرفی کنید؟ من خانم ظهیری، مادر هومن غیاثوند هستم. پسرم بهیار نیروی انتظامی بود. جمعهای که در واقع روز اول جنگ بود، برای سرکشی به خانواده و شرکت در مراسم ختم یکی از بستگان همسرش به ملایر آمده بود. همان ساعتهای اول شروع جنگ، صبح زود، فرماندهاش تماس گرفت و گفت برگرد. ساعت ۱۰:۳۰ صبح بود که صبحانهای خورد و به تهران برگشت. تمام روزهای بعد از آن در حالت آمادهباش و سر کار بود. ما هم مدام با او تماس میگرفتیم و صحبت میکردیم تا اینکه روز دوشنبه، دوم تیرماه، ساعت شش صبح پدرش به او زنگ زد، اما جواب نداد. ساعت ده هم تماس گرفتیم، باز هم جواب نداد. صبر کردیم تا ساعت دو. برادر بزرگترش از سر کار برگشت. با او تماس گرفتم و گفتم: «هرچه به برادرت زنگ میزنم جواب نمیدهد، فکر میکنم اتفاقی افتاده». ایشان با پدر شهید تماس گرفت و با هم به تهران آمدند.
ساعت ۱۰ شب به همسرش زنگ زد، ولی چیزی به من نگفت. اما خودم شنیدم که پای تلفن گفت: «برادرم شهید شده». تا روز هفتم فقط کیفش پیدا شده بود. روز نهم به مرکز معراج رفتیم و پیکر ایشان را تحویل گرفتیم. مراسم تشییع ایشان نیز با حضور باشکوه مردم شهر، در ملایر برگزار شد.
این شهید بزرگوار فرزندی داشتند؟ هومن غیاثوند یک پسر دو سال و چهار ماهه داشت به نام هورام.
اصالتاً اهل کجا هستید؟ ملایر، در استان همدان.
لطفاً درباره خصوصیات اخلاقی شهید صحبت کنید. ایشان از نظر اخلاقی واقعاً عالی و درجه یک بود. همیشه دوست داشت در همه کارها نفر اول باشد؛ چه در درس و چه در محیط کار. از مقطع ابتدایی، معدلش همیشه ۲۰ بود. نمرهها و عملکردش همیشه عالی بود. از نظر اخلاقی هم واقعاً نمرهاش ۲۰ بود.
اعتقادش به ائمه اطهار کامل بود، به کشورش بسیار پایبند بود، و مقام معظم رهبری را بسیار دوست داشت. اکنون همه دوستانش میگویند در یگان ویژه، حرف اول را میزد. مقطع کارشناسی روانشناسی را با معدل ۱۹ به پایان رساند.
در همه زمینهها بسیار خوب بود؛ مثلاً در رشته تکواندو فعال بود. در دوران کرونا، خودش اولین چادر امدادرسانی برای واکسن را در شاهعبدالعظیم راهاندازی کرد. حدود پنج، شش سال هم در مرز مهران خدمات دارویی و درمانی ارائه میداد و همچنین بهیار تیپ یک امیرالمؤمنین ناجا بود.
خیلی به کارش علاقه داشت و تلاش زیادی میکرد. در تاریخ ۸/۸/۹۹ عقد کرد و در اردیبهشت ۱۴۰۰، چون ایام کرونا بود، با همسرش سفری به مشهد رفتند و از آنجا زندگی مشترکشان را آغاز کردند. حاصل این پنج سال زندگی، یک پسر دو سال و چهار ماهه به نام هورام بود.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط روابط عمومی ایران مدلبز منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا و خلاف قوانین جمهوری اسلامی باشد منتشر نخواهد شد.
- لازم به یادآوری است که آی پی شخص نظر دهنده ثبت می شود و کلیه مسئولیت های حقوقی نظرات بر عهده شخص نظر بوده و قابل پیگیری قضایی می باشد که در صورت هر گونه شکایت مسئولیت بر عهده شخص نظر دهنده خواهد بود.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.